سبک معماری دیکانستراکشن
دیکانستراکشن (Deconstruction) به عنوان یکی از مهم ترین جنبش های فکری پیشتاز در نیمه دوم قرن بیستم در فرانسه و آمریکا مطرح شد. ژاک دریدا – شخصیت اصلی دیکانستراکشن – معتقد بود که دیکانستراکشن صرفاً نظریه نیست، بلکه مجموعه ای از استراتژی ها یا شیونه های خوانش متن است.
مهم ترین اصلی که دیکانستراکشن مطرح می کند این است که واحدهای درون یک نظام به صورت تقابل های دوتایی در کنار هم قرار گرفته اند و متشکل از دو وضعیتی هستند که با یکدیگر به نوعی ارتباط دارند. لذا در چنین ساختارهایی همواره یک جزء مثبت و یک جزء منفی تلقی می شود. بنابراین در هر فرهنگی جفت هایی مثل خوب / بد یا عاقل / مجنون یافت می شود که در آن خوب بر بد و یا عاقل بر مجنون ترجیح داده می شود. دریدا همواره بر این اندیشه تاکید داشت که در تقابل های دوتایی این حقیقت نهفته است که هر طرف تقابل دوتایی صرفاً درارتباط با طرف دیگر و در تضاد با آن معنا می یابد. از طرفی هر نظام دارای مرکزی است که کل نظام از آن سرچشمه می گیرد. مرکز کل ساختار را مهار و کل نظام را اداره می کند. به عبارت دیگر مرکز تمام اجزاء را در جای خود و در ارتباط مناسب با یکدیگر قرار می دهد. دریدا این نوع حرکت را بازی می نامید. مرکز بازی ساختار را محدود می کند و آن را ثابت و منعطف میسازد. به عنوان مثال کلاس درسی را در ذهن خود تجسم نمایید که به علت عدم حضور به موقع استاد، دانشجویان در یک همهمه دسته جمعی به سر می برند. سپس با ورود استاد سکوتی سنگین بر کلاس حکمفرما می شود و هر کس سر جای خود می نشیند. استاد مرکز کلاس است. وقتی حضور دارد دانشجویان طبق دستور مرکز عمل می کنند. دیکانستراکشن در جست و جوی نقاطی است که ساختار در آنها متزلزل می شود. وقتی ساختار یک نظام دیکانستراکت می شود دیگر مرکز اجزاء را در جای ثابتی نگاه نمی دارد و تقابل های دوتایی از میان بر می خیزند. این صرفاً تلاش برای از بین بردن مرکز نیست. بلکه تلاش دارد تا یک مرکز دیگر را جایگزین آن سازد.
رویکرد اندیشه های ژاک دریدا در معماری به سال ۱۹۸۸ بر می گردد. در این سال نمایشگاهی با عنوان معماری دیکانستراکتیویست به همت فیلیپ جانسن در موزه هنرهای مدرن نیویورک برگزار گردید. در این نمایشگاه معمارانی نظیر پیتر آیزنمن، برنارد چومی، و دانیل لیبسکیند نگرشی متفاوت نسبت به مبانی معماری داشتند. اینان به تاسی از اندیشه های دریدا بر این باور بودند که ساختمان یک گزاره مستقل نیست بلکه هر بنایی تنها در پیوند با فضاها و ساختارهای اطراف خود اهمیت می یابد. از آنجایی که ساختمان به واسطه رابطه و تفاوت هایش با دیگر بناها اهمیت می یابد، لذا نمی توان آن را مستقل از موقعیتی که به آن شکل و هویت می دهد، تجربه کرد. در نتیجه ساختمان های دیکانستراکشن شده مرز بین فضاها را در هم می نوردند و با محیط اطراف خود وارد گفت و گوی نقادانه می شوند و در ساختاری دیگر از آن چه که بودند خود را در معرض نمایش می گذارند. به بیانی دیگر معماری به صورت متنی است که معماران باید همواره متناسب با ملزومات پروژه، قرائتی جدی از آن ارائه نمایند.
هیچ معماری به اندازه آیزنمن معماری را به فلسفه نزدیک نکرده است. او کارهای بزرگی را با وام گرفتن از فیلسوفان اروپایی به انجام رساند. از نظر آیزنمن معماری پر از ظرافت های تناقضگراست. در معماری او استعاره جایگاهی خاص دارد. بر همین اساس است که معماری آیزنمن پر از ظرافت های بصری است که بدون تاویل نمی توان به عمق مفاهیم آن دست یافت.
پیتر آیزنمن خانه شماره ۱ را بین سال های ۱۹۶۹ و ۱۹۷۰ در پریستون نیوجرسی با توجه به مفاهیم دیکانستراکشن طراحی و اجرا نمود. ایده طرح بر اساس رها نمودن روابط و ساماندهی فضاها از محدودیت های کارکردی آن صورت گرفته است. آیزنمن در نقشه ای که از یک نظام هندسی استخراج شده بود، تشکیلات فضایی پیچیده ای را پدید آورد، که در آن عناصر تشکیل دهنده ساختار طرح، هیچ کدام کاربرد حمل بار را نداشتند بلکه صرفاً برای برقراری یک نظام انتزاعی به کار گرفته شده بودند. پیش از این معماران و نظریه پردازان دیگر از شبکه فضایی خنثی بحث به میان آورده بودند. ولی تفاوت عمده شبکه آیزنمن این است که عناصر ساختاری آن در پاسخ به ملزومات برنامه فیزیکی پروژه شکل نگرفته بلکه صرفاً در روابط فرمی و بدون ملاحظات هنری و زیبایی شناسی سامان یافته است.
آیزنمن خانه شماره ۶ را با هدف از بین بردن عملکرد طراحی نمود. او در طرح این خانه قصد پاسخگویی به هیچ نیاز خاصی را ندارد و بر این اساس با طراحی راه پله ای قرمز رنگ که هیچ عملکردی نداشت دنبال هدفی بود که ایده های اصلی زندگی را دیکانستراکت کند. طرح پروژه چنین می نماید که آیزنمن ورای نیازهای روزمره دنبال هدفی آرمانی و نخبه گرا بوده است.
آپارتمان های مسکونی آی بی اِی (IBA) در برلین با طرح پیتر آیزنمن بین سال های ۱۹۸۲ و ۱۹۸۷ ساخته شد. سایت پروژه در شبکه هندسی خیابان های فریدریش نازی ها و دیوار برلین یکی از مهم ترین سایت های برلین محسوب می شود. آیزنمن با دستاویز قرار دادن پتانسیل های سایت، ایده طرح را «پالیم پسست» (Palimpsest) نامید. او در طرح خود کوشید تا نوعی معماری به وجود آورد که متکی بر اصول هندسی باشد. نمای هشت طبقه این آپارتمان ها در خیابان کخ، متشکل از شبکه شطرنجی است که مربع های کوچک آن را به وجود می آورند. این ساختمان ها با موزاییک هایی پوشیده شده است که برای خود سیستم شطرنجی خاصی دارند و مرکب از مربع های سفید بزرگی هستند که به ارتفاع دو طبقه بالا می روند و پهنای دو دهانه را می پوشانند و با شبکه شطرنجی دیگری که با خطوط قرمز در نما مشخص می باشد و برزگتر از شبکه نخستین است در هم تداخل می یابند. مربع ها در شبکه شطرنجی اخیر آن قدر بزرگ هستند که هرگز به صورت کامل در نما تمام نمی شوند. در پلان این مجموعه نیز دو نوع شبکه شطرنجی یکی قرمز و دیگری سفید مشخص شده است که هم پارک و هم ساختمان ها را می پوشانند. مضافاً این که شبکه شطرنجی یکدیگر را با زاویه ۳/۳ درجه قطع می نمایند. بدین ترتیب آیزنمن توانسته است با استفاده از شبکه ای هندسی اساسی به وجود آورد که متن و محتوای این مجموعه در آن معنی پیدا کند.
سایت مرکز هنرهای بصری ؤکسنر در شهر کلمبوس آمریکا در قسمت ورودی اصلی دانشگاه ایالتی اوهایو در قسمت شرقی دانشگاه قرار دارد. عملکرد بنا، نمایش آثار هنرمندان و دانشجویان دانشگاه در آن است. آیزنمن در شرح ایده پروژه با اشاره به سایت چنین عنوان نمود که شهر کلمبوس نقشه ای شطرنجی دارد و از طرفی محوطه دانشگاه دارای شبکه دیگری است که از شبکه شهر تقریباً ۵/۱۲ درجه منحرف شده است.
بنابراین او در طراحی پروژه با تاکید بر محور شهر کلمبوس و تداخل آن در محور اصلی محوطه دانشگاه ورودی مجموعه را در امتداد این دو شبکه قرار داد. این ترفند با تاکید بر ساختمان های موجود سایت و بازسازی بنای قدیمی اسلحه خانه (که در دهه ۵۰ تخریب شد ولی بخشی از پیهای آن در زیر خاک موجود بود) انجام گرفت. طرح او فضای باریک بین تالارهای سخنرانی مرشن و ویگل را می شکافت و در بین آنها قرار می گرفت و البته محور اصلی طرح منطبق بر شبکه شطرنجی دانشگاه امتداد می یافت. بدین ترتیب فضای مثلثی شکل کم عرض در غرب طرح آیزنمن و به طرف تالار ویگل به وجود می آمد که بر روی آن گالری های مرکز هنرهای بصری ساخته شده بودند.
یکی دیگر از معماران دیکانستراکشن، برنارد چومی است. چومی تحت تاثیر جو روشنفکری دهه ۸۰ فرانسه به مباحث فلسفی گرایش پیدا کرد. یکی از مهم ترین کارهای برنارد چومی که موقعیت بین المللی او را تثبیت نمود، طرح پارک دولاوییت پاریس است که بین سال های ۱۹۸۲ و ۱۹۹۷ اجرا شد. مکان در نظر گرفته شده برای پروژه، کشتارگاه سابق پاریس بود. ایده چومی در طراحی پارک یافتن راه حلی بود که بتواند عناصر موجود در سایت و فرم های پیشنهادی خود را در حالی که باعث تقویت تضاد در برابر ترکیب، و فروپاشی در برابر وحدت می شود به انجام رساند.
درست همان گونه که دریدا با دیکانستراکشن خود نشان داد که نوشته فیلسوفان مختلف واجد نکاتی بر ضد مفاهیمی است که فلسفه ایشان بر آن استوار است، چومی امیدوار بود که هرگاه در معماری تضادهای برنامه ها در مورد دیکانستراکشن قرار گیرند، معلوم می شود که این تضادها درست بر ضد همان اصولی هستند که برنامه ها خود بر آن استوارند. به بیانی دیگر معماری را باید از معیارهای قراردادی رهانید و این کار مسلماً با استفاده از مفاهیم خود معماری امکان پذیر نیست. چومی به تأسی از تقابل های دوتایی دریدا در شرح ایده پروژه چنین می نویسد: «پروژه پارک دولاوییِت را می توان تضاد، پراکندگی، دیوانگی و بازیگوشی به ترتیب در مقابل وحدت، تدبیر، و چارهخ اندیشی دانست. این پروژه ایده هایی که در دوره مدرن مقدس بودند را سرنگون می سازد و در نتیجه می تواند به دیدگاه خاصی از معماری جدید نسبت داده شود».
طرح پارک از روی هم قرار گرفتن سه سیستم منظم کاملاً متفاوت تشکیل می شود: نقاط، خطوط و سطوح. هر کدام در درون خود کامل است. ولی وقتی روی هم قرار می گیرند، تاثیر متقابلی بر هم اعمال می کنند. ۲۷ حجم مکعب شکل از فولادی به رنگ قرمز، سیستم نقطه ها را به وجود می آورند که در شبکه شطرنجی پارک به فاصله ۱۲۰ متری از یکدیگر قرار گرفته اند. چومی آنها را به عنوان فولی (در زبان فرانسه به معنای جنون، مهملات و نیز عمارت اربابی کوچک) نامگذاری می کند. ایده مفهومی فولی ها برگرفته از اندیشه های میشل فوگو است و ایده معماری آن یادآور معماری کنستروکتیویسوم روسی است. سیستم خطوط را راهروها پدید می آورند که آنها نیز انحراف می یابند و با فولی ها تلفیق می شوند. سیستم صفحات که حاصل اشکالی چون دایره، مثلث و مربع است، در نظامی کاملاً پیچیده با سیستم نقطه ها و حطوط تلفیق می شوند. هر سیستم به شیوه معمولی و سنتی انتظام می یابد اما چون سیستم ها بر هم نهاده می شوند از برخورد آنها تضاد و اختلافی حاصل می شود که یادآور معماری کنستروکتیویسوم روسی است.
همسو با پیتر آیزنمن و برنارد چومی، دانیل لیبسکیند به عنوان سومین مدافع دیکانستراکشن شناخته شده است. لیبسکیند در پی خلق مفاهیم ناب هنر یهودی و مهم تر از آن رابطه فلسفه با معماری است. او عمیقاً بر ضد تفکر کلاسیک است. در نزد وی قواعد کلاسیک تناسب، هماهنگی، نظم، تقارن و توازن در واقع حکم نظام هایی بسته و منسوخ را دارند. او چیزهای پیچیده، خردستیز و درون یافتی را به خردورزی مستقیم و بی چون و چرا ترجیح می دهد.
به بیان دیگر او در هر ساختمانی که طراحی می کند در جست و جوی این است که ویژگی های تازه را برای معنا وضع نماید، و همچنین راه هایی تازه برای پیوند بنا، مکان و فضا با تاریخ، زندگی امروز و زندگی فردا بگشاید.
موزه یهود در برلین بین سال های ۱۹۸۸ و ۲۰۰۵ ساخته شد. خط یکی از مهم ترین عناصر معماری لیبسکیند است. از این روست که او طرح موزه را بین الخطوط نامیده است. جهت فهم این موضوع باید به پلان موزه توجه نمود. طرح پلان موزه، خطی را نشان می دهد که ۹ بار با زوایای حاده شکسته شده است. این شکستگی ها شکل زیگزاگی ایجاد می نمایند که بیانگر شکل شکسته ستاره داوود است. خطوط در نمای ساختمان به فرم باریکه های طویلی پدیدار می شوند و چنین وانمود می کنند که دیواره های موزه در اثر صدمات وارده ترک خورده اند. از آنجایی که ما به اشکال منظم هندسی و سطوح مسطح خو گرفته ایم، اضلاع شکل گرفته موزه با خطوط درهم شان از دید چشم بازدیدکنندگان به صورت خطوط خراش داده شده و رنج آور تاویل می گردند.
از دیگر ویژگی های این بنا سقف های بلند ودیوارهای طولانی و عریان و سفید آن است. زاویهها نیز به ناگاه تند و تیز می شوند و پنجره های اریب به شکلی غیرمنتظره ای دیوارها را میشکافند. این معماری شگفت انگیز و از جنبه های متفاوت تاثیرگذار است.
زاها حدید (Zaha Hadid) معماری پیشتاز در سه دهه ی اخیراست. اندیشه های او قرابت و همخوانی خاصی با معماران دیکائستراکشن دارد. ایستگاه آتش نشانی شهر دانشگاهی ویترا (Vitra)، یکی از موفق ترین کارهای زاها حدید است. این بنا در آلمان و بین سال های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۳ ساخته شد. مهم ترین مسئله ای که حدید در آغاز این پروژه با آن درگیر بود چگونگی گسترش طرح در سایت و نحوه همجواری آن با بناهای اطراف بود. ساختار طرح به صورت یکسری دیوارهای خطی و لایه لایه شکل گرفته است. فضاهای میان دیوارها با توجه به ضرورت های کاربردی سوراخ شده و در نظم و هماهنگی خاصی دوباره سامان یافته اند. ساختمان از بتن ساخته شده است و ورودی آن در فصل مشترک دیوارهایی که متناسب با ایده طرح، بخشی شکسته و بخشی دیگر خمیده شده اند قرار گرفته است.
یکی از گروه های مهم معماری دیکانستراکشن در کشور اتریش گروه معروف «کوپ هیمل بلاو» (Coop Himmelb(1)au) است. شیوه معماری که آنها دنبال می کنند نوعی طراحی است که آن را «معماری باز» می نامند. معماری باز از دیدگاه آنان بدان معنا نبود که ساختمانی ناتمام، شفّاف، یا بدون در و پنجره باشد؛ بلکه معماری باز را معماری می دانستند که در هنگام طراحی، وقف عناصر خاصی نشده باشد وساکنان را در کاربرد آن محدود نسازد. به اعتقاد این گروه زمان حال، دوران خشونت، جرم وجنایت است و همین زمان، معماری خشن را می طلبد. این گروه فرم هایی را که ماننداسلحه عمل می کنند را به عنوان یک استراتژی و راه حل بیان مینمایند.
طرّاحی مجموعه سینماهای یواِف اِی (UFA) در درسدن آلمان به سال ۱۹۹۳، طی یک مسابقه بین المللی به گروه «کوپ هیمل بالو» تعلق گرفت. این مجموعه سینمایی بین سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۸ ساخته شد. طرح سینما به صورت سیلوی باریک و بسیار مقتصدانه ای است، متشکل از چندین سالن که رو به خیابان دارد. این مجتمع از دوعنصر معمارانه تشکیل شده است: یک سنگر بتنی ساده یکپارچه که تنها خطوط بیرونی ان پرداخت شده و هشت سالن را در خوی جای داده و یک سازه از فلز وشیشه به شکل یک بلور نامنظم عظیم که از همه طرف بیرون زده است.این دو عنصر بی هیچ تمهیدی در یک فصل مشترک به هم می رسند، و در هیچ نقطه ای این دو عنصر به شکلی فیزیکی در هم نفوذ نمی کنند. سطوح وسیعی بیرونی سنگر بتنی با استفاده از خطوط مورّب طوری شکل گرفته اندکه هیئت «موّاج» غیرمنتظره ای پیدا کرده اند. پلّه های اضطراری سالن ها در دیوارهای بیرونی پشت بادشکن های مشبّک بزرگی طرّاحی و ساخته شده اند.